وبلاگ ناظرتوحيدي ثمرين

دل نوشته هاي ناظر توحیدی ثمرین

به وبلاگ من خوش آمدید . امیدوارم لذت ببرید

:: ردیاب جی پی اس ماشین
:: ارم زوتی z300
:: جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سپیده های سیاه و آدرس mashgezendegi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 165
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1






پاورچین پاورچین

دورازچشم شب یازه ها

درفراسوی دروغ ها

پشت دریاها

جنگل هـــــــــا

درباغی ازنوروآیینـــــــه

لب درلب نسیم

درختان شــــــــوخ اناررا

به تماشا نشسته ام

پاورچین

پاورچین

دارم به شعری تازه می رسم

خدارا

بیدارم نکنید.

 



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 14 / 11 / 1392

نخواب

نخواب

درتاریکی

حتی

خواب صبح راهم

نمی بینی.



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 5 / 11 / 1392

فرهاد

هیس !

صدا نیانداز

دربیستون

که فرهاد

بازهم

درخواب شیرین است.



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 5 / 11 / 1392

احساس

دورازچشم شب یازه ها


دراز می کشم

باتمام

غصه هایم

احساس

بیماری  خوبان است

شعرسرفه میکنم

گلاب به رویتان

حرف بالا می آورم

روی کاغذ

حرف های بیات!

حرف های پوست کنده

درشگفتم

بدها

چگونه این همه فحش میخورند!

ومسموم  نمیشوند

درذهنم

حرف ها قد میکشند

جولان میدهند

کم مانده

شاخ   دربیاورم !

شاخ کلمه

آنهم دوتا

یکی قلمبه

یکی سلمبه

انگار

یک نفر

همیشه با من است

درمن راه میرود

شعرمیخواند

ولی من

هنوز

ایستاده ام

انگاردرمن

من های زیادی

نفس میشکند

توی دلم

رخت می شویند!

می گویند

می خندند

ولی هیچکدام

یارانه

نمی گیرند

حق ندارند بگیرند

آبشان مجانی است

برقشان مجانی است

نانشان مجانی است

خرج همه ی من ها  بامن است

انگاردرمن

هرآن جلسه ای برگزارمیشود

و

"من "های من

دورمیزی که

به اندازه زمین گرداست

باهم حرف میزنند

حافظ میخوانند

درشاهنامه می جنگند

هرکدام یک سازی میزنند

یکی نمازمیخواند

یکی آواز

ویکی فلسفه

ویکی هنوز

دانشگاه نرفته است

بعد پراکنده میشوند

درخیابانهای شهر

یکی درجمهوری دنبال دلارمیگردد

یکی درانقلاب دنبال "بینوایان " است

یکی درآزادی با چمدانی پراز اشتباه ایستاده تاکسی بیاید

زیرپایش علف سبزشده

هرز هرز هرز

واوهنوز

پیاده است

ویکی از "من" ها

که منم

اشکهایش زردشده است

و

بی بهانه

می ریزد.



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 1 / 11 / 1392

آدم برفی

سرما را

مشت

مشت

گلوله می کنند

به صورتمان

می کوبند

بهار

هرچقدر میخواهد

شکوفه کند

ما آدم برفی ها

درزمستان

می مانیم.

 



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 30 / 10 / 1392

هیس!

 

هیس!

نفس نکش

برفها

آب میشوند

من

به زمستان خالی ازاحساس

بیشتراز

هرم نفسهای تو

عادت دارم

مراببخش.



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 28 / 10 / 1392

مرده ای

لازم نیست

روبه قبله ات کنند

آینه بردهانت بگیرند

پرچم صلح تنت کنند!

اگرکسی را

دوست نداشته باشی

مردی وخودت خبــــــــــرنداری.



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 26 / 10 / 1392

کوپه ی قطار

اگر

مشتت را

ازدهانم

برداری

می گویم

چقدر

دوستت دارم

تو

مهربانی را

درچمدان کودکی ات

جاگذاشته ای

یادرکوپه ی قطاری که مادرت تنها بود؟



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 26 / 10 / 1392

قلب دوم

گویند

پا

قلب دوم آدمهاست

آری

هست

وقتی

قلب من

با صدای پای تو

آرام میشود

آنگاه

که می آیی

ومی ایستد

آنگاه که

میروی.



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 25 / 10 / 1392

به خاطرتو

به خاطرتو

اززیر سنگ هم که شده

پیدایم میشود

خاک میشوم

سواربرباد

روی شانه ات

می نشینم

تادوباره

بادستهای تو

رانده شوم.



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 25 / 10 / 1392

شلیک

شلیک کن

روی شقیقه ام

اصلا"

وقتی تفنگ هست

چرا

چانه هایمان را

باحرف

گرم کنیم؟



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 25 / 10 / 1392

....... جیغ

دهانم

مشغـــول دروکردن

مشتهایی است

که

پدرم کاشته بود

ودست هایم

دردهانهایی بند

اما

چشم هایم را تماشاکن

ببین که چگونه جیغ می کشند!



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 23 / 10 / 1392

کش

کش می آیم

هرروز

از

خانه

تا

محل کار

روی دوش خیــــابـــان

وقتی رهایم می کنند

دیوارهارا

ازمقابلم

بردار.



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 21 / 10 / 1392

کجا بودی؟

ابر

بامــــن لــــرزید

دشت

بامـــــن رقصید

وقتی ازعشق تو مجنون شدنم رافهمیــــــــــــــد

توکجــــــــابودی؟

آه!



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 21 / 10 / 1392

پدربزرگ

تقدیم به کسی  که تکه بلندی از مهربانی بود:

 

تو

درمن مرده ای

درمن

ومن

هرروز

ترا

تشییع می کنم

روی دوش دلم

اما

چگونه ترا

به خاک بسپارم؟

نه نه نمی شود

ترا درمطمئن ترین جا

نزدیک ترازخودم به من

ای نزدیک ترازخودم به من

دفن میکنم

درقلبم!

تاهرروز

تاهرشب

نمازت را

اول وقت بخوانی

مثل همیشه

مثل من .

 

 



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 21 / 10 / 1392

بمان بمان

گیج می زدم

وقتی که

ازچشمان تو افتادم

می مردم اگر

چشمهایت

اصرارنمی کردند

بمان

بمان

بمان یک استکان دیگر

عشق بنوش.



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 21 / 10 / 1392

فراموش می کنی

میدانم

مرا

فراموش می کنی

آیا با درودیوارچه می کنی؟

و بااین پنجره

که هرروز

پشت آن

منتظرمیشدم

تا

چشمهای زیبای تو

بشکفند.



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 21 / 10 / 1392

بعد ازتو

میروی ؟

دست چشمهایم رابگیر

آنها را هم باخود

ببر

نمی خواهم بعد ازتو

کسی راببینم.



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 21 / 10 / 1392

شاعر

برخیزید

برخیزید

خودرابه خواب نزنید

من شاعرنیستم

شمارا

بیدارکنم.



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 21 / 10 / 1392

من وتو

من

ازدست علفهای هرز

به تو می گریزم

وتو

ازترس مترسکها

آغوش وانمی کنی

آخر

این چه مزرعه ایست

گل من !

توبگو

چه کنیم ؟



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 21 / 10 / 1392

منطق چوپان

گرگها

زوزه می کشند

دریغا

دشت

بی رحمانه

ازمنطق چوپان

خالیست.



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 15 / 10 / 1392

شب

پای می فشارد

شب

تاما

ازناودان برهنه آن

سرمی خوریم

تاماخفته ایم

برخیز

برخیز

نمازباران بخوانیم



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 14 / 9 / 1392

مادر

مادرم !

دوستت دارم

بعدازتو

نوبت زندگیست

که روی دستان من

آخرین نفسهایش را

بکشد.



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 11 / 9 / 1392

حکم شب یازه ها

به حکم شب یازه ها

هرشب

شلیک میکنند

شلاق را

روی شقیقه ی شمشادها

این بادهای بی لجام

زیاد

تعجب نکنید

پاییزاست.



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 11 / 9 / 1392

پنجره

پرده راکنارمی زنم

ازپنجره بدم می آید

ازوقتی که

تصویرعبورترا

باشیشه های مشجر

سانسور میکنند



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 11 / 9 / 1392

چراغ قرمز

می ایستم

پشت چـــــــــــراغ قرمز

امانگاهـــــــــــــــــم

ردمیشود

ازدختری که پشت فرمان 206 شعرمیخواند

سبزببیـــــــــن

هیچ چشمی را

برای عبورنگاهش ازچراغهای قرمز

جریمه نمی کنند.



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 30 / 8 / 1392

هیز

زن

مرد

زن

مرد

قدم میزنند

درپیاده روی چشمان  هرعابری

افسوس

درچشمهای هیزتو

مردی نیافتم

 

 



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 30 / 8 / 1392

ماه

ماه قرص نانی بود

که درکاسه ی چشمم

تلیت میشد!

تمام دنیـــــــــای من

روستایی بود

بی  هیچ  کوچه ی بن بستی

 ثمـرین...........

با مردمانی که

حرف ها وپنجره هاشان بی پرده بود

همه جاده ها

به مزرعه ای سبزپرازبلدرچین ختم میشد

ناگهان

ازخواب

پریدم

وسط قمارخانه ی شهر

هنوز هم زاهدان ریایی

ازنجابت من

می ترسند.

 

 



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 24 / 8 / 1392

اتحاد سنگ ها

دراتحاد سنگ ها

دیوارها زائیده شدند

وشلاق ها

وخون ها

وما

گره خوردیم

به ساقه هایی ازاشکل

درتوفانی که

شتر منطق بیابان را نمی فهمید

تارهایی ازاشکلک زندگی

کوه درکوه

چشم درراهیم

کجاست ؟

موشی

معجزه ای.



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 21 / 8 / 1392

کلاغ سیاه

ای کلاغ سیاه

جوجه هایی را

که خورده ای

نشمار

هنوز

اول پاییزاست.

 



نوشته شده توسط ناظر توحیدی ثمرین در 12 / 8 / 1392

مطالب پیشین


Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by mashgezendegi