درسکوت سیاه این شب ها
آسمانی ستاره می بارد
ازسر پنجه های مردم شهر
ساز پیداست ترانه می بارد
زیرلب ها فروغ می خوانند
واژه واژ ه جـــوانه می بارد
در تب سرد شعر می سوزند
اشک دارند و شانه می بارد
"گرچه پایان راه ناپیــــــداست"
سفری جاودانــــــــه می بارد
نظرات شما عزیزان: