وبلاگ ناظرتوحيدي ثمرين دل نوشته هاي ناظر توحیدی ثمرین
به وبلاگ من خوش آمدید . امیدوارم لذت ببرید
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سپیده های سیاه و آدرس mashgezendegi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
<-PollName-> <-PollItems->
<-PollName->
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید امروز : بازدید دیروز : بازدید هفته : بازدید ماه : بازدید کل : تعداد مطالب : 165 تعداد نظرات : 0 تعداد آنلاین : 1
هی خمیازه می کشد
و کش می آید
وآب را
ازماهی می گیرد
این تورپیرماهیگیر
من
انسانم
ازابتدای ویرانی ام
با
پنجره هایی بسته
وآینه های شکسته
دربه در
درپی آرامشم
شانه به شانه دیوارچین قدکشیدم !
ولی نمیدانم
مشت های داخل دهانم
برای آسایش چه کسی
دریوزه شدند
آیارهایی درلوله تفنگها زندانیست؟
ماشه رابچکان .
ازابتدای آفرینشم
درپی
پنجره ای می گردم
که دیوار
نداشته باشد
مادرپیرمن
وقتی تاریک می شد
قصه می گفتــــــــــی
منتظـــــــرم
شروع کـــن.
سیاه
سفید
ورق می زد
تمامی چشمهایش را
مرتعی که قبلا" چریده بود!
مگسان
ازدورشیرینی
برخاستند
مجلد شدند
و
نیش زدند
پس دگردیسی
تکامل نیست !
حادثه ای است شوم
باورکن!
یوسف چشمانم
بخواب
هرکجا که تاکنون به خواب رفته بودی
پنهان شو
درهمانجایی که تاحالافرورفته بودی
مراقب باش
این
برادران
ترا
به چاه
نیاندازند
ایلدیریم !
گز ویردون قورخدوم
جیریلیب باخما منه
چادیریم یوخدی منیم
توپوروب یاخما منه
ای سار نازنین
عجبا !
چقدرما
شبیهیم
درسرنوشت
به هم
تامی رویم
سنگ
تامی پریم
بنگ
قد می کشم
نه مغرور چون درخت
نه طولانی لذیذ
مثل یک بوسه
گنده!
مثل یک درد
مثل یک زبان بادکرده
که دروطن خود
لکنت گرفته است
به حکم باد
ابرسیاه
بالای سرم
شادیهای من
درقید حیات
نیستند
نه گلی
نه ختمی
نه تسلیتی
آخر
این چه رسمی است؟
دوستان
نم کشیده است
غیرت صخره
ای موجها
بکوبید
شاید
به خاطر آورد
رسم ایل را
با انگشت هایشان
حرف می زدند
باانگشت هایشان
مرا
نشان میدادند
انگشت هایشان
باهم
متحدشدند
سربه سردهانم گذاشتند
کدام پاییز
به زمستان ختم نمی شود؟
دیشب
حافظه ام راورق زدم
دنبال شادی های کودکانه ام
تیروکمانی دیدم
آویخته
بردیواری که
چشمهایش پف کرده
وپرنده ای که
هرگزنزدم
بقچه بقچه
بهارتامی کرد
تکه چوبی برمنقار
تاغصه راداربزند
فکرکردم
آسمان مال من است
چمدانم را پرازاشتباه کردم
اشتباهاتی که خودم پس اندازکرده بودم
اشتباهاتی که از پدرم به ارث برده بودم
وبه خیابان آمدم
منتظرشدم تاکسی بیاید
و.....
زیرپایم
علفها سبزشدند
سبز سبز سبز
من هنوزپیاده ام
با خواب
به آرامش نمی رسم
خستگی روزهایم
ازوسعت این شبها
بیشتراست
مرگ را ندیده ای ؟
دورازچشم شب یازه ها
می بوسمت
وای کاش
این خوشی
نهالی بود که تازه کاشته شده
راهی بود که تازه آغازشده
نه گلی پابه خزان
یاجوانی که فردا اعدام میشود
کاش
این درد
یک فنجان چایی بود
یا روغنی که سرخت میکند
ولی جذب نمیشود
یاپیرمردی بود
که دوبارسکته کرده
یاجوانی که
فردا اعدام میشود
خیس شدیم
خیس خیس خیس
ازبس که دعای سبز باران خواندیم
حالا
بیا پشت پنجره
تا
ازسرازیری فکرهم
سربخوریم
این شب
صبح را
ببین چطوربلعیده
که روی ماهش
اینچنین
نورانیست
دست هایشان
ابرنشد
چترنشد
کلاه شد
وخیابان را حامله کرد
هرروز
تشییع میشوم
روی دوش خیابان
بی آنکه
شمعی
بسوزد
پس چرا
دهان
وا
نمی کند
زمین.
این مترسک
طوری ژست می گیرد
که انگار
رئیسی است
باشد کلاغی چشمانش رابجود
تاازخیانت خاربویی نبرد
لشکر سفیــــــــــدرامی بینــــــــی ؟
آنها
برای کشتن من آمده اند.
چهارده روز
هرروزچهارده بار
روی تخت
به دردفکرکرده ام
و به امید
که روبروی مرگ است
پشت بیمارستان
ازکدام ارتفاع
آیا
سقوط کرده ای
که چنین
گیج می زنی ؟
روسری ات رامحکم ببند
که سرت بادنکند!
مرگ دررگهایم
پاروی پا انداخته
می اندیشد
چگونه ازدیوارعمرم بالا برود
بگذاربرود
اوعاشق موهای شبرنگ من است
او
باتردید
به شباهتهای من
وپرنده معصوم می نگرد
برایم
پنجره ای بیاورید
اومراخواهدبرد.
بعد ازهر
نفسی
سیبی
سیگاری
هی می نویسم و خط می زنم
تابگویم
دوستت دارم
درحنابندان سبزه ونور
تولد چراغی دیگررا
جشن خواهم گرفت
هرکس این خبررابیاورد
ازپلکان مرگ پایین خواهم آمد
آینه درآینه
وبغل بغل
شادی پروانگان را
به او
مشتلق خواهم داد.
اینجا کویر
سخت راه بندان است
درپایتخت
انگار
سرعت گیر گیچ دیگری گذاشته اند
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by mashgezendegi