بازیک مرد خموش
می کشد از ته دل هرشب آه
بازهمخون کسی باتردید
یا حسد بررخ او کرد نگاه
بازدردشتی چنین گرگ آجین
یوسف دیگری افتاد به چاه
شورزد بازدل مادر دهر
بازخون ازبشر افتاد به راه
مکر درمکر ریا می بافند
به خدا می برم از این همه تزویر پناه
من کیم ؟
شاعرم - غرق گناه
شعراز: ناظر توحیدی ثمرین
نظرات شما عزیزان: