دورازچشم شب یازه ها
دراز می کشم
باتمام
غصه هایم
احساس
بیماری خوبان است
شعرسرفه میکنم
گلاب به رویتان
حرف بالا می آورم
روی کاغذ
حرف های بیات!
حرف های پوست کنده
درشگفتم
بدها
چگونه این همه فحش میخورند!
ومسموم نمیشوند
درذهنم
حرف ها قد میکشند
جولان میدهند
کم مانده
شاخ دربیاورم !
شاخ کلمه
آنهم دوتا
یکی قلمبه
یکی سلمبه
انگار
یک نفر
همیشه با من است
درمن راه میرود
شعرمیخواند
ولی من
هنوز
ایستاده ام
انگاردرمن
من های زیادی
نفس میشکند
توی دلم
رخت می شویند!
می گویند
می خندند
ولی هیچکدام
یارانه
نمی گیرند
حق ندارند بگیرند
آبشان مجانی است
برقشان مجانی است
نانشان مجانی است
خرج همه ی من ها بامن است
انگاردرمن
هرآن جلسه ای برگزارمیشود
و
"من "های من
دورمیزی که
به اندازه زمین گرداست
باهم حرف میزنند
حافظ میخوانند
درشاهنامه می جنگند
هرکدام یک سازی میزنند
یکی نمازمیخواند
یکی آواز
ویکی فلسفه
ویکی هنوز
دانشگاه نرفته است
بعد پراکنده میشوند
درخیابانهای شهر
یکی درجمهوری دنبال دلارمیگردد
یکی درانقلاب دنبال "بینوایان " است
یکی درآزادی با چمدانی پراز اشتباه ایستاده تاکسی بیاید
زیرپایش علف سبزشده
هرز هرز هرز
واوهنوز
پیاده است
ویکی از "من" ها
که منم
اشکهایش زردشده است
و
بی بهانه
می ریزد.
نظرات شما عزیزان: